عروسی عمو جواد
فرودین 92 عروسی عمو جواد ( دوست بابا) دعوت بودیم ، اونم توی یه یه تالار مجلل توی جاده فومن - ماسوله، موقع آماده شدن تو که کمی خوابت می آمد گفتی که نمیایی ، وقتی بابایی شنید که نمیایی کلی عصبانی شد ، بیچاره خیلی حرص خود طوری که وقتی روی مبل نشست دستاش می لرزید آخه نمی خواست تنبیهت بکنه ، بالاخره کلی نازتو کشیدیم و تو می گفتی که خوابم میاد ، بهت گفتم که می تونی توی ماشین یکم بخوابی ، بالاخره راضی شدی . ما حدودا ساعت8 شب راه افتادیم، سامان جون هم سوار ماشین ما بود ، بهت گفتم حالا بخواب ، اما انگار از این رو به اون رو شده بود ، خیلی سرحال شده بودی عمو جواد گفته بود که یه راه میانبر هستش که ما می توانیم بدون عبور از اتوبان سری...
نویسنده :
MAMI
15:06