عسل قشميعسل قشمي، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

عسل شمالی

قلعه رودخان

1391/5/11 11:08
نویسنده : MAMI
549 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی بود که از اطرافیانمون شنیده بودم که قلعه رودخان خیلی قشنگه ، بخاطر همین موقعه که با خاله زهرا اینا دورهم جمع شده بودیم تصمیم گرفتیم که فردایی صبج زود راه بیفیتم و بریم قلعه روخانو ببینیم ، عزیز جون فسنجون پختش ، راستی چون صبح زود راه افتادیم وقتی به ابتدای قعله رودخان رسیدم اولش بساط صبحانه رو پهن کردیم و حسابی دلی از عذا دراوردیم ، بعدش دیدیم که می گن حسابی باید کوهنوردی و پیاده روی کنیم  ، ابتدای راهمون دیدیم که چند تا فروشند عصای بامبو می فروشن  تو و بابا و عزیز هرکدومتون یه دونه عصا خریدید ، بلاخره همراه عزیز و باباجی و خاله زهرا اینا راه افتادیم که بریم بالا ، می گفتن که برای رسیدن به قلعه باید حدود ١٠٠٠تا پله رو بریم بالا ، همتون جلو افتاید ، من همراه عزیزجون عقبتر از شما بودیم ، آخه نفس کم اوردیم ، هی رفتیم بالا وبالا و از بقیه مردم می پرسیدم که خیلی راه مونده ، اونا هم می گفتم هنوز اولش ، هی رفتیم و رفتیم و کمی استراحت می کردیم ، دیگه نفس نداشتیم ، به جایی که رسیدم بقیه می گفتم که حدود ٣٠٠ تا پله رو بالا اومدیم ، دیگه من و عزیز جون تصمیم گرفتیم که نریم بالا ، از شما هم خبری نبود چون که رفته بودید و ما نمی دیدمتون .

Dollz Mania Anime Dolls   

همین که خواستیم بشینیم ، عمو حمد را دیدیم که اونجا کنار یک فروشنده آبمعدنی و خوارکی نشسته بود ، عمو حمید گفتش که کمرش درد گرفته و دیگه نتونسته بره بالا  و سر صحبتش با اون فروشنده حسابی باز شده بود

 

حدود یک ساعتی منتظرتون اونجا نشستیم و مردم رو که بالا و پایین می رفتن را تماشا می کردیم که دیدیم حسام جون داره پایین میاد ، وقتی که رسید ازش پرسیدم که عسل اینا رو دیدی ، گفتش نه من تا قلعه رفتم و برگشتم و اونارو ندیدم

ما هی منتظر موندیـــــــــــــــــــــــــــــــم  و بعدش کم کم به سمت پایین حرکت کردیم و رسیدم دم ماشینها و باز هم حدود ٢ ساعتی منتظر موندیم که دیدیم کم کم داره باباجی و عمو و  خاله و انتها هم بابایی و شما دارین میایین پایین .

 Dollz Mania Anime Dolls

شما همینکه منو دیدی با اینکه خیلی خیلی راه رفته بود با آنچان سرعتی دویدی طرف من ،انگار نه انگار که اینهمه راه رفته بودی و منو بقل کردی ، یخورده شایدم بیشتر لج کردی که چرا مامان نیومدی همراه من ، من دلم برات تنگ شده بود و می خواستم با تو باشم

Dollz Mania Anime Dolls

بعد همه سوار ماشینا شودیم  رفتیم که نهارمونو تو آلاچیقی که توی حیاط خونه فروشنده آب معدنی بودش و به ما  گفته بود بریم اونجا ، وقتی که آدرس خونه اون فروشنده را پیدا کردیم  ، دیدیم که جای جالبی کنار یک رودخونه که پل داشت بود نشستیم و تو و حسام هم رفتیم حسابی توی روخونه آب بازی کردید

بلاخره غروب شد و برگشتیم خونه / تیرماه ٩١/ قعله رودخان فومن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

asal
10 مرداد 91 14:28
سلام خاله جون. اگه بهم سر بزنید خوشحال میشم.در صورت تمایل به تبادل لینک با اسم پوریای مامان عسل لینکم کنید و بهم خبر بدید تا لینکتون کنم.مرسی.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل شمالی می باشد