آبگرم سرعین
ما امسال تابستون همراه خاله و عزیز اینا رفتیم سرعین اردبیل
توی راه یخورده وایستادیم تا چایی بخوریم و بابایت هم قلیون بکشه ، یه دختچه تمشک روی لبه کوه بود که باباجی ازش تمشک چید و به تو داد
خلاصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه..
بعدش چایی و پفک و چیس خوردیم و بعد راه افتادیم
رسیدیم به سرعین ، آدمایی زیادی وایستاده بودن می گفتن ویلا ، خونه داریم
بعد از دیدن چند تا هتل آپارتمان یکی را انتخاب کردیم و رفتیم تا وسایلمونو توش بزاریم ، یخورده استراحت کردیم و بچه ها گفتن ما گشنمونه ............... رفتیم بیرون تا شام بخوریم
اینم رستوران سنتی بزرگی بود که انتخاب کردیم و شام تو آبگوشت و یخورده ساندویچ خوردی
بعدشام رفتیم یه دوری توی شهر زدیم وووووووووووو رفتیم هتل
فردای صبح ساعت 8 من و تو عزیز رفتیم( آخه خاله نیومد و ساجده هم گفت تا مامان نیاد من هم نمیام)من و تو و عزیز با همدیگه رفتیم آبگرم ایرانیان و تو حسابی با تیوپی که همراه خودت آورده بودی توی حوضچه بچه ها بازی کردی ، اولش تنها بودی بعدش هر بچه ای را که می دیدی ، می رفتی پیش مامانش و میگفتی خانم قسمت بچه ها اینجا اجازه بدید بچه تون اینجا بازی کنه ، خلاصه حوضچه را حسابـــــــــــــــــــــی شلوغ کردی
بعد حدود ساعت 11 رفتیم طرف هتل ، وقتی رسیدیم همه صبحانه خورده بودن و ما با خامه سرشیر و عسل و نونی که باباجی زحمت گرفتنشو کشیده بود ، حسابی دلی از عزا درآوردیم
وقتی که رسیده بودیم خاله جون در حال پختن شامی و برنج برای نهار بود ، وقتی پخت و پز و جمع آوری وسایل تمام شد ، راه افتادیم طرف آب سرد سرعین که کمی با شهر فاصله داشت ، عمو حمید و باباجی رفتن توی قسمت آب گرمش شنا کردند و ما همانجا توی قسمت آلاچیقاش سفره نهار را انداختیم /////
************************************
البته تو این مسافرت حساببببببببببببببببببببببببببببی شرمنده اخلاق بابات شدم