عسل قشميعسل قشمي، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

عسل شمالی

آبگرم سرعین

1391/5/17 12:04
نویسنده : MAMI
517 بازدید
اشتراک گذاری

ما امسال تابستون همراه خاله و عزیز اینا رفتیم سرعین اردبیل

توی راه یخورده وایستادیم تا چایی بخوریم و بابایت هم قلیون بکشه  ، یه دختچه تمشک روی لبه کوه بود که باباجی ازش تمشک چید و به تو داد

خلاصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه..

بعدش چایی و پفک و چیس خوردیم و بعد راه افتادیم

رسیدیم به سرعین ، آدمایی زیادی وایستاده بودن می گفتن ویلا ، خونه داریم

بعد از دیدن چند تا هتل آپارتمان یکی را انتخاب کردیم و رفتیم تا وسایلمونو توش بزاریم ، یخورده استراحت کردیم و بچه ها گفتن ما گشنمونه ............... رفتیم بیرون تا شام بخوریم

اینم رستوران سنتی بزرگی بود که انتخاب کردیم  و شام تو آبگوشت و یخورده ساندویچ خوردی

بعدشام رفتیم یه دوری توی شهر زدیم وووووووووووو رفتیم هتل

فردای صبح ساعت 8 من و تو عزیز رفتیم( آخه خاله نیومد و ساجده هم گفت تا مامان نیاد من هم نمیام)من و تو و عزیز با همدیگه رفتیم آبگرم ایرانیان و تو حسابی با تیوپی که همراه خودت آورده بودی توی حوضچه بچه ها بازی کردی ، اولش تنها بودی بعدش هر بچه ای را که می دیدی ، می رفتی پیش مامانش و میگفتی خانم قسمت بچه ها اینجا اجازه بدید بچه تون اینجا بازی کنه  ، خلاصه حوضچه را حسابـــــــــــــــــــــی شلوغ کردی

بعد حدود ساعت 11 رفتیم طرف هتل ، وقتی رسیدیم  همه صبحانه خورده بودن و ما با خامه سرشیر و عسل و نونی که باباجی زحمت گرفتنشو کشیده بود ، حسابی دلی از عزا درآوردیم

وقتی که رسیده بودیم خاله جون در حال پختن شامی و برنج برای نهار بود ، وقتی پخت و پز و جمع آوری وسایل تمام شد ، راه افتادیم طرف آب سرد سرعین که کمی با شهر فاصله داشت ، عمو حمید و باباجی رفتن توی قسمت آب گرمش شنا کردند و ما همانجا توی قسمت آلاچیقاش سفره نهار را انداختیم /////


************************************

البته تو این مسافرت حساببببببببببببببببببببببببببببی شرمنده اخلاق بابات شدم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل شمالی می باشد